۱- گوسفند نر، قوچ، کبش ۲- رجوع شود به: ۳ battering ram-
رجوع شود به: ۴ hydraulic ram- (جلو آمدگی سرتیز و فلزی در
سینهی کشتیهای جنگی که با آن به کشتی دشمن میزدند و آن را
سوراخ میکردند) تیزه، تیزنا، با تیزه زدن
we rammed their ship and blew a big hole in it
با تیزه به کشتی آنها زدیم و سوراخ بزرگی در آن ایجاد کردیم.
۵- ( در شمع کوب یا تیرکوب) وزنه، ضربه زن، کوبگر، کوبه ۶-
(نجوم) برج حمل ۷- (محکم) زدن به، چپاندن، فرو کوفتن، فرو کردن،
سفت کوبی کردن
he was ramming food into his mouth
داشت خوراک در دهان خود میچپاند.
to ram a charge into a gun
گلوله را در (لولهی) توپ چپاندن
the truck rammed the back of my car
کامیون محکم به عقب اتومبیل من زد.
۸- (عقیده یا لایحه و غیره- معمولا با: across یا through) به زور
قبولاندن، تحمیل کردن، (بافشار) از تصویب گذراندن
a new tax bill was rammed through the Senat by the Republicans
جمهوریخواهان لایحهی جدید مالیاتها را با فشار از تصویب مجلس
سنا گذراندند.
۹- (معمولا با: with) پر کردن، فشرده کردن
he rammed his pipe with his finger
با انگشت (توتون را ) در پیپ خود فشرد.
۱۰- به سرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، تند رد شدن
I saw a train ramming past the station at 90 miles per hour
قطاری را دیدم که باسرعت ۹۰ مایل در ساعت مثل گلوله از جلو
ایستگاه رد شد.
۱۱- (با: home) فهماندن، توکلهی کسی فرو کردن
I failed to ram home the insanity of war
موفق نشدم که دیوانگی جنگ را(به آنها) بفهمانم.
ram¯mer, n.
|