۱- بستن، بسته شدن، مسدود کردن، بندآوردن، هم آمدن، التیام
یافتن، جوش خوردن
please, close the door!
لطفا در را ببندید!
close your book and listen to me!
کتابت را ببند و به حرفهای من گوش بده!
the window closes quietly
پنجره به آرامی بسته میشود.
they have closed our street for repairs
به خاطر تعمیرات، خیابان ما را بستهاند.
his nasal passages are closed
مجراهای بینی او مسدود است.
to close an incision
شکاف زخم (یا بریدگی) را بستن (معمولا با بخیه)
the wound has closed
سر زخم بسته شده است.
۲- (مشت را) بستن (clench هم میگویند) ۳- متحد کردن، همبسته
کردن، یکپارچه کردن
to close forces
نیروهای خود را یکپارچه کردن
۴- به پایان رساندن، (معامله را) بستن، تعطیل کردن یا شدن، به
توافق رسیدن، به پایان رسیدن
he closed the deal in five minutes
ظرف پنج دقیقه معامله را انجام داد.
the chairman opens the meeting and later closes it
رئیس جلسه را میگشاید و بعدا آنرا ختم میکند.
the school is closed in summer
مدرسه در تابستان تعطیل است.
this bank is closed for good
این بانک برای همیشه بسته شده است.
۵- سر سختی کردن، پا فشاری کردن
he has closed his mind to any new suggestions
او هیچ پیشنهاد جدیدی را نمیپذیرد.
۶- گرفتن، احاطه کردن
her hand closed on the package
با دستش قوطی را گرفت.
her friends closed about him
دوستان دورش را گرفتند.
۷- از فاصلهی فی ما بین کاستن
to close in on the leading runner
کم کردن فاصلهی خود با دوندهی جلویی
۸- پایان، خاتمه
at the close of the negotiations
در پایان مذاکرات
۹- (قدیمی) برخورد تن به تن
● bring to a close
به پایان رساندن
● close-cropped
(در مورد موی سر و چمن) از ته زده، کوتاه
his hair was close-cropped and curly
موهایش کوتاه و فرفری بود.
● close down
۱- (برای همیشه) تعطیل کردن یا شدن، منحل کردن یا شدن ۲-
(موقتا) تعطیل کردن یا شدن، (برنامه و غیره را) متوقف کردن ۳-
(درمورد تاریکی و مه و غیره) فرا گرفتن، نشستن بر
their shop closed down ten years ago
مغازهی آنها ده سال پیش بسته شد.
on Fridays, most shops are closed down
جمعهها بیشتر مغازهها تعطیلاند.
darkness closed down on the village
تاریکی دهکده را فرا گرفت.
● close in
احاطه کردن، محاصره کردن، دورادور چیزی را گرفتن
the police closed in on the burglars
پلیس دزدان را محاصره کرد.
● close off
مجزا کردن، جدا کردن، بستن، قرق کردن
the fire caused the road to be closed off for several hours
آتشسوزی موجب شد که راه برای چندین ساعت بسته بشود.
● close out
(در مورد فروشگاهها) کالای موجود را حراج کردن و برای همیشه
تعطیل کردن، حراج کردن
● close round
محاصره کردن، احاطه کردن
● close up
۱- به هم نزدیکتر شدن، جلوتر رفتن
he asked the students to close up in order to hear the guide better
از شاگردان خواست جلوتر بیایند تا حرف راهنما را بهتر بشنوند.
۲- بستن
they closed up their workshop and went to Australia
آنها کارگاه خود را بستند و به استرالیا رفتند.
۳- جوش خوردن (زخم)، هم آمدن، التیام یافتن
● come (or draw) to a close
به پایان رسیدن
clos¯er, n.
|