فارسی یک دو سه
ایران: ۷:۵۱ صبح
سه‌شنبه ۳ تير ۱۴۰۴

لطفا واژه مورد نظرتان را به انگلیسی یا فارسی تایپ کنید و کلید جستجو را بزنید   
Farsi123
      
    
                    کلیدهای تلفظ      حالات دستوری
close (1)
close (1)  (klōs)
clos¯|er, clos¯est
شنیدن تلفظ
۱- بسته، تنگ، تنگاتنگ، نزدیک به هم، پرپشت، انبوه، خفه، دلگیر،
دربسته، محدود کننده، گرفته، دم کرده
our heads were close together
سرهایمان به هم نزدیک بودند.
the closeness of my room to the staircase
نزدیکی اتاق من به پلکان
close quarters
جای تنگ و شلوغ، جای خفه
close marching order
رژه در صفوف به هم فشرده
close in age
نزدیک به هم از نظر سنی

۲- تحت مراقبت، پاسداری شده
a close society
اجتماع بسته

۳- دور از انظار، منزوی، پنهان ۴- اسرارآمیز، تودار، کم حرف
the villagers knew where the opium was, but they kept close
دهاتی‌ها می‌دانستند تریاک‌ها کجاست ولی سکوت اختیار کردند.

۵- خسیس، ممسک، کنس، ژگور
he is very close with money
او در مورد پول خیلی بخیل است.

۶- (در مورد هوا) گرم و گرفته، (هوای) مانده، (محیط) خفقان‌آور،
پر اختناق ۷- کمیاب، دور از دسترس، محدود
your credit is close
اعتبار شما محدود است.

۸- (آواشناسی) واکه‌ی بسته (مانند: e در واژه‌ی: eat) ۹- (در مورد
لباس و غیره) تنگ، (فرش و پارچه و غیره) ریزبافت
a close coat
کت تنگ
close-weave carpets are more expensive
فرش‌های ریز بافت گرانتر هستند.

۱۰- (در مورد ریش و غیره) از ته
a close shave
ریش‌تراشی از ته

۱۱- نزدیک، مجاور
a close neighbor
همسایه‌ی مجاور
a close relative
فامیل نزدیک

۱۲- صمیمی، جون جونی، عزیز، مودت‌آمیز
a close friend
دوست صمیمی

۱۳- نزدیک به نسخه‌ی اصلی، صدیق، دقیق، از نزدیک، سختگیرانه،
منطقی
a close translation
ترجمه‌ی تحت‌اللفظی، ترجمه‌ی نزدیک به اصل
a close examination
آزمایش (یا بررسی) دقیق
he studied the photographs closely
او عکس‌ها را دقیقا بررسی کرد.
a close search
کاوش دقیق
close reasoning
استدلال منطقی

۱۴- خلاصه و دقیق، موجز
a close description
شرح مختصر و مفید

۱۵- آنچه که حل آن مشکل باشد، آنچه که نتیجه‌اش مبهم باشد
a close decision
تصمیمی که گرفتن آن مشکل است و یا نتیجه‌ی آن مبهم است
close elections
انتخابات نزدیک (که پیش بینی نتیجه‌ی آن مشکل است)

۱۶- در شرف، نزدیک به
she was close to tears
نزدیک بود گریه کند.
an agreement with the Russians seemed close
توافق با روس‌ها قریب‌الوقوع به نظر می‌رسید.
● a close call (or shave or thing)
(عامیانه) نزدیک به خطر یا احتمال وقوع
it was a close call; the car only just missed me
به خیر گذشت; ماشین درست از پهلویم رد شد.
● at close range (or at close quarters)
از نزدیک، از فاصله‌ی کم
● close at hand (or to hand)
در نزدیکی
is there a hospital close at hand?
آیا بیمارستان در این نزدیکی‌ها پیدا می‌شود؟
● close by
در نزدیکی، نزدیک
there's a school close by
در این نزدیکی یک مدرسه وجود دارد.
● close contact (or connection)
رابطه‌ی نزدیک، تماس نزدیک
● close to the wind
۱- (کشتیرانی) در جهت باد ۲- قانون و مقررات را کجدار و مریض
رعایت کردن
● close with
(با دشمن) درگیر شدن
● close up (or close to)
از نزدیک، (عکس و فیلم‌برداری) از فاصله‌ی کم، کلوزآپ
close¯ly, adv. close¯ness, n.

close (2)
close (2)  (klōz)
closed, clos¯ing n.
۱- بستن، بسته شدن، مسدود کردن، بندآوردن، هم آمدن، التیام
یافتن، جوش خوردن
please, close the door!
لطفا در را ببندید!
close your book and listen to me!
کتابت را ببند و به حرف‌های من گوش بده!
the window closes quietly
پنجره به آرامی بسته می‌شود.
they have closed our street for repairs
به خاطر تعمیرات، خیابان ما را بسته‌اند.
his nasal passages are closed
مجراهای بینی او مسدود است.
to close an incision
شکاف زخم (یا بریدگی) را بستن (معمولا با بخیه)
the wound has closed
سر زخم بسته شده است.

۲- (مشت را) بستن (clench هم می‌گویند) ۳- متحد کردن، همبسته
کردن، یکپارچه کردن
to close forces
نیروهای خود را یکپارچه کردن

۴- به پایان رساندن، (معامله را) بستن، تعطیل کردن یا شدن، به
توافق رسیدن، به پایان رسیدن
he closed the deal in five minutes
ظرف پنج دقیقه معامله را انجام داد.
the chairman opens the meeting and later closes it
رئیس جلسه را می‌گشاید و بعدا آنرا ختم می‌کند.
the school is closed in summer
مدرسه در تابستان تعطیل است.
this bank is closed for good
این بانک برای همیشه بسته شده است.

۵- سر سختی کردن، پا فشاری کردن
he has closed his mind to any new suggestions
او هیچ پیشنهاد جدیدی را نمی‌پذیرد.

۶- گرفتن، احاطه کردن
her hand closed on the package
با دستش قوطی را گرفت.
her friends closed about him
دوستان دورش را گرفتند.

۷- از فاصله‌ی فی ما بین کاستن
to close in on the leading runner
کم کردن فاصله‌ی خود با دونده‌ی جلویی

۸- پایان، خاتمه
at the close of the negotiations
در پایان مذاکرات

۹- (قدیمی) برخورد تن به تن
● bring to a close
به پایان رساندن
● close-cropped
(در مورد موی سر و چمن) از ته زده، کوتاه
his hair was close-cropped and curly
موهایش کوتاه و فرفری بود.
● close down
۱- (برای همیشه) تعطیل کردن یا شدن، منحل کردن یا شدن ۲-
(موقتا) تعطیل کردن یا شدن، (برنامه و غیره را) متوقف کردن ۳-
(درمورد تاریکی و مه و غیره) فرا گرفتن، نشستن بر
their shop closed down ten years ago
مغازه‌ی آنها ده سال پیش بسته شد.
on Fridays, most shops are closed down
جمعه‌ها بیشتر مغازه‌ها تعطیل‌اند.
darkness closed down on the village
تاریکی دهکده را فرا گرفت.
● close in
احاطه کردن، محاصره کردن، دورادور چیزی را گرفتن
the police closed in on the burglars
پلیس دزدان را محاصره کرد.
● close off
مجزا کردن، جدا کردن، بستن، قرق کردن
the fire caused the road to be closed off for several hours
آتش‌سوزی موجب شد که راه برای چندین ساعت بسته بشود.
● close out
(در مورد فروشگاه‌ها) کالای موجود را حراج کردن و برای همیشه
تعطیل کردن، حراج کردن
● close round
محاصره کردن، احاطه کردن
● close up
۱- به هم نزدیکتر شدن، جلوتر رفتن
he asked the students to close up in order to hear the guide better
از شاگردان خواست جلوتر بیایند تا حرف راهنما را بهتر بشنوند.

۲- بستن
they closed up their workshop and went to Australia
آنها کارگاه خود را بستند و به استرالیا رفتند.

۳- جوش خوردن (زخم)، هم آمدن، التیام یافتن
● come (or draw) to a close
به پایان رسیدن
clos¯er, n.

close (3)
close (3)  (klōs)

(بیشتر در انگلیس) ۱- حصار، جای محصور (مثلا در مزرعه) ۲-
حیاط، صحن
a cathedral close
حیاط کلیسا

۳- پس کوچه، کوی بن‌بست



contact@farsi123.com

© 2004-2020 Farsi123
Version 7.3 DreamHost PHP 8.1