۱- روییدن، رشد کردن، سبز شدن، بزرگ شدن، رستن، فزودن،
بالیدن، گوالیدن، وخشاندن، وخشیدن
trees grow in a forest
درختان در جنگل میرویند.
children grow fast
بچهها زود رشد میکنند.
Tehran has grown
تهران بزرگ شده است.
his money grew threefold
پولش سه برابر (بیشتر) شد.
a growing fear
ترس فزاینده
their number grew
تعداد آنها زیاد شد.
۲- رویاندن، به عمل آوردن
in Kashan they grow good figs
در کاشان انجیر خوب به عمل میآید.
۳- پوشیده بودن از، مستور شدن از
a garden grown over with weeds
باغچهای که پر از علف هرز بود.
۴- شدن
he grew tired
او خسته شد.
they grew to like each other
آنها به هم عادت کردند.
۵- (ریش و غیره) گذاشتن
he grew a mustache
او سبیل گذاشت.
his mustache grew
سبیل او در آمد.
۶- قد کشیدن، بزرگ شدن
your son has grown a lot since last year
پسر شما از پارسال خیلی قد کشیده است.
۷- سرچشمه گرفتن، ناشی شدن
her anxiety for her children grows out of love
دلواپسی او در مورد بچههایش بخاطر علاقهی مفرط است.
● to grow into
شدن
a boy grows into a man
پسر مرد میشود
● to grow on (one)
کمکم عزیز یا مهم شدن، کمکم اثر کردن، خوشایند شدن
this kind of weather grows on you
این نوع آب و هوا کمکم برای شما خوشایند میشود.
● to grow out of
۱- ناشی شدن از
quarrels grow out of misunderstanding
مشاجرات از سو تفاهم ناشی میشوند.
۲- بزرگ شدن برای
she has grown out of her clothes
لباسهایش برایش تنگ شده است.
● to grow up in years
رشد سنی کردن، سالخورده شدن
● to grow up
۱- رشد کردن، بزرگ شدن، بالغ شدن
she grew up to be a good teacher
در بزرگی معلم خوبی شد.
۲- ناشی شدن از
a grown-up woman
زن بالغ
grow¯er, n.
|