۱- (باقی) گذاشتن، جا گذاشتن، باقی ماندن
don't eat it all, leave some for me too!
همهاش را نخور، قدری هم برای من بگذار!
leave room in the car for your little sister!
برای خواهر کوچکت در ماشین جا بگذار!
۲- گذاشتن، هشتن، قرار دادن
leave the door open!
در را باز بگذار!
he left the book on the table and went out of the room
کتاب را روی میز گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
the project has been left unfinished
طرح ناتمام باقی مانده است.
۳- (از خود) بهجا گذاشتن
the deceased leaves a widow and two children
متوفی یک بیوهزن و دو فرزند بهجا گذاشته است.
he left footprints in the snow
او در برف از خود جای پا باقی گذاشت.
۴- واگذار کردن، واگذاشتن، به ارث گذاشتن
he left his fortune to his daughter
او ثروت خود را برای دخترش (به ارث) گذاشت.
۵- (با: to یا up) به عهدهی کسی گذاشتن
I leave the decision up to you
تصمیم را به عهدهی شما میگذارم.
۶- (حساب - تفریق) ماندن، شدن
ten minus two leaves eight
ده منهای دو میشود هشت.
۷- نپذیرفتن، قبول نکردن، رد کردن
take it or leave it
همین که هست (میخواهی قبول کن میخواهی رد کن)
۸- ترک کردن، رفتن، عزیمت کردن، راهی شدن
he left Tehran two years ago
او دو سال پیش از تهران رفت.
he leaves his office every day at five
هر روز ساعت پنج ادارهاش را ترک میکند.
to leave the house
خانه را ترک کردن
he left just now
او هم اکنون رفت.
۹- ول کردن، رها کردن
Ali left his job
علی کارش را ول کرد.
he left his wife and children and went abroad
او زن و بچهاش را ترک کرد و رفت خارج.
he is leaving tomorrow
او فردا خواهد رفت.
leave my house at once!
فورا خانهی مرا ترک کن!
۱۰- ... کردن
the flood left them homeless
سیل آنها را بیخانمان کرد.
the children were left penniless
بچهها بی پول ماندند.
the war left the country in ruins
جنگ کشور را ویران کرد.
۱۱- (محلی) اجازه دادن
leave us go now!
حالا بگذار برویم!
● leave alone
اذیت نکردن، بهحال خود گذاشتن، هلیدن
leave him alone, he is busy doing his homework!
سر به سرش نگذار; دارد مشق مینویسد!
● leave no stone unturned
(برای یافتن چیزی یا حل مسئلهای) از هیچ اقدامی فروگذار نکردن
● leave off
۱- ایست کردن، دست برداشتن، بس کردن ۲- دیگر نپوشیدن یا انجام
ندادن
● leave out
۱- حذف کردن، قلم زدن ۲- از قلم انداختن، نادیده انگاشتن، فروگذار
کردن
● leave well enough alone
سری را که درد نمیکند دستمال مبند
leav¯er, n.
|