۱- قفل، بش ، کلون، اسکندان ۲- قفل کردن یا شدن، کلون کردن،
چفت و بست کردن یا شدن
I closed the door and locked it
در را بستم و قفل کردم.
a locked drawer
کشوی قفل شده
they locked the door on us
در را به روی ما قفل کردند.
the door locks by itself
در خود به خود قفل میشود.
the secrets that are locked in my heart
اسراری که در قلب من نهفته است
۳- گیر، گرفتگی، درگیر شدن، گرفتار شدن
they were locked in a deadly struggle
آنان دچار کشمکش مهلکی بودند.
۴- (کانال و رودخانهی قابل کشتیرانی) سد متحرک، رود بند،
آبراهبند، بند، آب بند، مجهز به آببند کردن، دارای آبراهبند کردن ۵-
سوزن گلنگدن (اسبابی که گلوله را منفجر میکند) (gunlock و
matchlock هم میگویند)، چخماق ۶- رجوع شود به: ۷ air lock -
(کشتی گیری) قفل، قفل کردن، محکم گرفتن ۸- (مجازی - با: up یا
out یا in) زندانی کردن، حبس کردن، (در جای بسته) محدود کردن
he was locked up for ten years
او ده سال زندانی بود.
locked in jail
محبوس در زندان
۹- (به ویژه دست و پا و غیره) گرفتن، در هم کردن، در هم گره کردن
they walked together with locked arms
آنها بازو در بازو مشغول قدم زدن بودند.
he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفهام کند.
۱۰- تنگ در آغوش گرفتن، بغل کردن
even though I am old, lock me in your arms for a night ...
گرچه پیرم توشبی تنگ در آغوشم گیر ...
she locked the child in her arms
او کودک را تنگ در بغل گرفت.
۱۱- (اتومبیل - ترمز یا دنده و غیره) گیر کردن، در هم قفل شدن یا
کردن
locked gears
دندهی گیر کرده
locked brakes
ترمز قفل شده
۱۲- در جا یا موقعیت ثابت قرار دادن
a throttle locked in the idle position
دریچهی کاربوراتور که در موقعیت هرز قرار گرفته است
۱۳- (در برخی دستگاهها و ابزار) ضامن، بندان ۱۴- رد شدن یا رد
کردن کشتی از آببند
the ship locked into the new canal
کشتی از آب بند وارد آبراه جدید شد.
۱۵- محکم بستن، تنگ بستن، جفت شدن، چفت شدن
sleep was locking my tired eyes
خواب، چشمان خستهی مرا بههم میفشرد.
his jaws were locked
آروارههایش قفل شده بود.
● lock away
در جای قفل شده یا امن نگهداری کردن
● lock on
(علوم رزمی - هواپیمایی) بر هدف قفل شدن، قفل کردن (بهکمک
رادار و غیره)
● lock out
۱- در را بهروی کسی قفل کردن، راه ندادن ۲- (روابط کارگر و
کارفرما) کارگران را به محل کار راه ندادن
● lock, stock, and barrel
(عامیانه) کلا، تماما
they sold the factory lock, stock, and barrel
کارخانه را تماما فروختند.
● lock up
۱- (در و غیره) قفل کردن، کلون کردن ۲- در ظرف سر بسته قرار
دادن ۳- حبس کردن، زندانی کردن ۴- از پیش موفقیت خود را
قطعیکردن
to have an election locked up
پیروزی خود را در انتخابات قطعی کردن
● under lock and key
قفل و کلید شده، بهطور مطمئن چفت و بست شده
|