|
۱- تجمل، ناز و نعمت، فرنمایی، آذین نمایی، زیب وری، زیب پرستی،
پیرایه پرستی
she had been raised in the lap of luxury
او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.
to live in luxury
در تجمل زندگی کردن کردن
۲- تجملی، فرنما، زیب ور، زیب نما
luxury goods
کالاهای تجملی
a luxury hotel
هتل تجملی (لوکس)
a luxury liner
کشتی مسافری لوکس
۳- تجمل آمیز، زیب آمیز، زیب نمایانه، فرنمایانه ۴- کالای لوکس،
چیز تجملی، فرنمایه، زیبه، (جمع) تجملات
even if I had the money, I wouldn't go for such luxuries as jewelry and gold watches
حتی اگر پول داشتم دنبال تجملاتی مثل جواهر و ساعت طلا نمیرفتم.
unlike bread and water, luxuries are not necessary to life
تجملات مثل آب و نان نیست که برای زندگی لازم باشد.
۵- نعمت، تفنن، لذت، دلخوشی
it is a real luxury to be able to travel where one pleases
واقعا نعمتی است که انسان بتواند هر کجا خواست سفر کند.
staying in bed until noon was a luxury that she could seldom enjoy
تا ظهر در بستر ماندن لذتی بود که به ندرت از آن متمتع میشد.
|