۱- ماه، قمر، مانگ، مه
the moon is a satellite of the earth
ماه، ماهوارهی زمین است.
full moon
ماه شب چهاردهم
the crescent of the moon
هلال ماه
the moons of Saturn
ماههای زحل
the Americans landed on the moon
امریکاییها در ماه پیاده شدند.
the moon sheds light and the dog barks
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
۲- ماه (به ویژه ماه قمری)
many moons passed and there was no news of him
چندین ماه گذشت و از او خبری نشد.
she has waited many moons
او ماهها صبر کرده است.
۳- مهتاب (moonlight هم میگویند)، مهشید ۴- هر چیز ماه سان:
هلال، نیم قوس، کره، گردکان ۵- عاشقانه رفتار کردن، در آسمان
سیر کردن، سستی و خیالبافی کردن
he mooned the afternoon away
او بعد از ظهر را در عالم هپروت گذراند.
۶- (برای شوخی یا توهین) کون خود را برهنه کردن و به طرف کسی
چرخاندن
● moon over
عاشقانه در فکر کسی بودن، در عالم هپروت سیر کردن
● reach for the moon
همت بلند داشتن، هدف عالی برگزیدن
|