۱- (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن،
سرجنباندن، با سر اشاره کردن
when he saw me, he smiled and nodded
مرا که دید لبخند زد و سری تکان داد.
my father nodded in agreement
پدرم به نشان موافقت سر خود را جنباند.
۲- چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن
the old man sat nodding in front of the TV
پیرمرد جلو تلویزیون نشسته بود و چرت میزد.
۳- بیدقت بودن، توجه نکردن، غفلت کردن، سهوکردن، اشتباه کردن،
سر به هوایی کردن ۴- (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته
شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن
the plumes that nodded on his helmet
پرهای روی کلاهخود او که خم شده و پس و پیش میرفتند
all night, the top branches of the tree nodded in the wind
سرشاخههای درخت همهی شب در باد تکان میخوردند.
۵- (خودمانی) تحت تاثیر مواد مخدر (به ویژه هرویین) بودن ۶- (با
تکان سر) رضایت دادن، توافق کردن
when I asked the dying man if he wanted some water, he nodded
وقتی که از مرد در حال نزع پرسیدم آیا آب میخواهد او سرش را به
معنی مثبت تکان داد.
۷- (با تکان سر) دعوت یا مرخص کردن ۸- (سر یا سرشاخه یا
میوهی درخت و غیره) سرجنبانی، تکان سر ۹- رضایت، خشنودی،
توافق
to give the nod
رضایت دادن
to get the nod
با توافق روبرو شدن، پذیرفته شدن
● a nod is as good as a wink (to a blind horse)
عاقل را اشارهای بس است، اشاره نیاز به توضیح ندارد
● have a nodding acquaintance with someone (or something)
با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن، کمی شناختن
● Homer (sometimes) nods
حتی هومر (نویسندهی بزرگ یونانی) هم گاهی دچار لغزش شده،
همه کس جایزالخطا است
● nod off
چرت زدن، پینکی زدن، به خواب فرو رفتن
after dinner Abbas Khan nodded off on the sofa
پس از شام عباس خان روی کاناپه چرتی زد.
● nod out
(خودمانی) از حال رفتن (در اثر استعمال مواد مخدر)، بی هوش شدن
● on the nod
(انگلیس - خودمانی) ۱- با توافق رسمی و بدون جر و بحث، (به
تصویت رسیده) با سرتکان دادن حضار ۲- نسیه، پسادست،
(خرید)قسطی
to buy something on the nod
چیزی را نسیه خریدن
nod¯der, n.
|