۱- (به ویژه در روزنامه) آگهی، آگهداد، اطلاع، اطلاعیه
the society puts up printed notices of its activities
انجمن اطلاعات چاپی دربارهی فعالیتهای خود منتشر میکند.
he inserted an important notice in the newspaper
او آگهداد مهمی را در روزنامه منتشر کرد.
a legal notice
اطلاعیهی قانونی
these regulations are subject to change without prior notice
این مقررات بدون اطلاع قبلی قابل تغییرند.
۲- نقد مختصر کتاب یا نمایشنامه (و غیره)، هنرسنجه ۳- توجه،
دقت، نظر، آگاهی
she took no notice of what had happened
متوجه آنچه که روی داده بود نشد.
to attract notice
جلب توجه کردن
that book brought him into public notice
آن کتاب نظر جامعه را به او معطوف کرد.
۴- اخطار، هشدار، اخطاریه (به ویژه اخطاریهی تخلیهی خانه یا
فسخ قرارداد)، پیش آگهی
to give a tenant notice
به مستاجر اخطار تخلیه دادن
evacuating a school building in a minute's notice
تخلیه کردن ساختمان مدرسه ظرف یک دقیقه پس از دریافت هشدار
۵- اشاره کردن به، ذکر کردن، توضیح (اضافی) دادن، نقد ادبی
(کوتاه) نوشتن
the new play got favorable notices
نمایش جدید مورد استقبال نقدگران قرار گرفت.
۶- دریافتن، مشاهده کردن، مورد ملاحظه قرار دادن، مورد توجه
قرار دادن، توجه کردن به
I didn't notice his real intention
متوجه مقصود واقعی او نشدم.
he didn't notice my new clothes
او متوجه لباسهای نو من نشد.
she is trying to get herself noticed
او میخواهد مورد توجه قرار بگیرد.
۷- احترام گذاشتن، محل گذاشتن، اعتنا کردن، اعتنا، تواضع، سلام و
تعارف
they were noticed by warm greetings
با آنها به گرمی سلام و تعارف کردند.
● bring something to someone's notice
چیزی را به توجه کسی رساندن، کسی را از چیزی آگاه کردن
● come to one's notice
مورد ملاحظه یا توجه کسی قرار گرفتن، متوجه شدن، دریافتن
● serve notice
رسما اطلاع دادن، اخطار رسمی کردن
● take notice
متوجه شدن، دریافتن
● until further notice
تا اطلاع ثانوی
|