۱- (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر
pains and penalties of crime
تنبیهات و جریمههای تبهکاری
۲- درد
a pain on the left side of my head
دردی در طرف چپ سرم
chest pain
درد قفسهی سینه (مربوط به قلب)
I felt no pain
دردی احساس نکردم.
despite the aspirins he is still in pain
علیرغم آسپرینها هنوز هم از درد رنج میبرد.
۳- رنج، الم، آزار، محنت
the pain of separation
رنج جدایی
his conduct caused me the deepest pain
رفتار او مرا عمیقا رنج میداد.
her harsh words give me pain
حرفهای خشن او مرا رنج میدهد.
۴- (جمع) درد زایمان
her pains have begun
دردش گرفته است، درد زایمان او آغاز شده است.
۵- (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، زحمت
to take pains with one's work
در کار خود سخت کوشیدن
no pain has been spared in the construction of this school
در ساختمان این مدرسه از هیچ کوششی فرو گذار نشده است.
she has taken great pains to cook this food
در پختن این خوراک خیلی زحمت کشیده است.
۶- (خودمانی) درد سر، مایهی رنج، سر خر
that new student is a great pain
آن دانشجوی جدید خیلی مزاحم است.
۷- درد آوردن، درد کردن
the bullet wound pained him for weeks
زخم گلوله هفتهها درد میکرد.
۸- رنج دادن، رنجه داشتن، آزار دادن
it pains me to see a sick friend
دیدن دوست بیمار مرا رنج میدهد.
it pains her to have to obey unfair laws
اجبار به اطاعت از قوانین ظالمانه او را رنج میدهد.
● feel no pain
۱- درد احساس نکردن ۲- (خودمانی) مست بودن
● no pain; no gain
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
● on (or upon or under) pain of
با تنبیه، با تهدید به، با کیفر
prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death
زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر
حذر داشته بودند.
● pain in the neck
سرخر بزرگ، مزاحم، ناخوشایند
|