۱- آماده، مهیا، حاضر، تیار، روبراه
ready to go
آمادهی رفتن
dinner is ready
شام حاضر است.
ready for combat
مهیای کارزار
۲- علاقمند، مشتاق، مایل، مستعد، کمربسته، میان بسته
a ready worker
کارگر کمربسته
they are ready to die for their country
آنها حاضرند در راه میهن خود کشته شوند.
۳- در پی بهانه، در شرف، متمایل، منتظر
a ready-to-cry widow
یک بیوهزن آماده به گریه
always ready for an excuse
همیشه منتظر بهانه
Ahmad is always ready to put the blame on others
احمد همیشه آماده است که تقصیر را به گردن دیگران بیاندازد.
۴- (جسمی و فکری) سریع، فرز، چابک، تیز - ، حاضر -
a ready wit
هوش تیز، حاضرجوابی
۵ - بیدرنگ، فوری، بیتاخیر
a ready reply
پاسخ بیدرنگ
۶- نقد، در دسترس، فراهم
ready cash
نقدینه، پول آماده
۷ - (مهجور- هنگام حاضر غایب کردن) حاضر! ۸ - (در ترکیب با
اسم مفعول) قبلا، پیش
a ready-cooked dinner
شام پیش پخته
you can also buy bread ready cut
نان را میتوان به صورت از پیش بریده هم خرید.
۹ - (با هایفن و اسم) - آماد، آماده
combat-ready
رزم آماد، آمادهی جنگ
۱۰- (به ویژه خود را) آماده کردن، آمادن، تیار کردن، مهیا کردن
the soldiers were readying themselves for combat
سربازان خود را برای نبرد آماده میکردند.
houses readied for customer inspection
خانههای آماده شده برای بازدید مشتریان
● at the ready
به حالت آمادهباش، مهیا، آمادهی عمل
to hold a gun at the ready
تپانچه را آمادهی تیراندازی نگهداشتن
● make ready
۱- آماده کردن، فراهم کردن، روبه راه کردن ۲- سامان دادن ۳-
لباس پوشیدن
● the ready (or the readies)
(انگلیس - عامیانه) پول نقد، نقدینه
|