۱- گفتن، اظهار کردن، حرف زدن
say what your sad heart desires
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
"hello!" I said
گفتم: ((سلام!))
the child said that her father says he is not home
کودک گفت که پدرش میگوید خانه نیست.
Akbar said (that) he has bought this place
اکبر گفت که اینجا را خریده است.
who said Ahmad has gotten married?
کی گفت احمد زن گرفته است؟
I won't say who said this
نخواهم گفت که این حرف را کی زده است.
people were saying that the end of the world was near
مردم میگفتند آخرالزمان نزدیک است.
۲- (نماز و دعا و غیره) کردن
did you say the prayer?
دعا کردی؟
۳- ادا کردن، بیان کردن، رساندن، حکایت کردن، ذکر کردن، نشان دادن
this poem doesn't say anything special to me
این شعر برای من معنی خاصی ندارد.
what is this painting trying to say?
این نقاشی میخواهد چه چیزی را بیان کند؟
her smile said everything
لبخند او از خیلی چیزها خبر میداد.
the book doesn't say where she was born
کتاب محل تولد او را ذکر نمیکند.
the clock says five p.m.
ساعت پنج بعدازظهر را نشان میدهد.
۴- فرض کردن، به عنوان مثال ذکر کردن (نشان تقریب)، از روی
حدس گفتن
I can learn any language, say, in two years
میتوانم هر زبانی را تقریبا دو ساله یاد بگیرم.
any student you want, say Cyrus
هر دانشجویی را که بخواهی، مثلا سیروس
say there is a war, who will then pay our salaries?
فرض کنیم جنگ بشود، آن وقت کی حقوق ما را خواهد داد؟
he is, I would say, fifty
حدس میزنم که او پنجاه سال داشته باشد.
۵- فرصت بیان، مهلت گفتن، حرف، مطلب
to have one's say
حرف خود را زدن
۶- (معمولا با: the) اختیار، قدرت
Stalin had the say on all important matters
در تمام موضوعهای مهم اختیار دست استالین بود.
۷- (قدیمی) گفته، فتوا، حکم
● before you could say Jack Robinson
(انگلیس) زود، در یک آن، در همان
● go without saying
اظهر منالشمس بودن، واضح بودن، نیاز به گفتن نداشتن
it goes without saying that you need a passport to go to France
البته برای سفر به فرانسه گذرنامه لازم است.
● I'll say
(خودمانی) آری، کاملا، چه جور!
"is he rich?" "I'll say!"
((او پولدار است؟)) ((چه جور!))
● least said soonest mended
هر چه کمتر دربارهی چیزی حرف زده شود زودتر بر طرف میشود
● let us say
مثلا، برای مثال
● never say die
امید را از دست نده، امیدوار باش، آیهی نحس نخوان
● say no to (something)
(به چیزی) دست رد زدن، "نه"گفتن، قبول نکردن
say no to drugs!
مواد مخدر را قبول نکنید!
● say one's piece
حرف خود را زدن
● say when
بگو کی (دست نگهدارم)
I'll pour sugar in your tea until you say when
شکر را در چای تو میریزم تا بگویی بس است.
● say the word
فرمان آغاز را دادن، دستور (شروع به کاری را) دادن
● that is to say
به عبارت دیگر، یعنی
four days from now, that's to say Monday
چهار روز دیگر یعنی دوشنبه
● to say the least
بدون اغراق، هر چه کم بگویم
the gun surprised me, to say the least
بیاغراق آن هفتتیر خیلی مرا شگفتزده کرد.
● you can say that again!
خدا از دلت بشنود!، صددر صد موافقم!
● you don't say!
(خودمانی) نه بابا!، راستی میگی!، عجب!
● you said it!
(خودمانی) راست گفتی!، درست است!
say¯er, n.
|