۱- ایستادن
Julie stood under the tree
جولی زیر درخت ایستاده بود.
to stand straight
صاف ایستادن.
۲- ایستاده بودن، برپا بودن، بر خاسته بودن، مستقر بودن، قرار
داشتن (روی پایه و غیره)، پابرجا بودن
the roofs have collapsed but the walls still stand
بامها فرو ریختهاند ولی دیوارها هنوز پابرجا است.
the clock stood on the shelf
ساعت روی تاقچه قرار داشت.
۳- قدداشتن، (به ارتفاع معینی) ایستادن
he stands six feet
قد او شش پا است.
a horse standing two meters at the shoulders
اسبی که ارتفاع شانهاش از زمین دو متر است.
۴- بهپا خاستن، برخاستن، خیز بودن، (از جای خود) بلند شدن
when he entered the room, the students stood up
وقتی وارد اتاق شد شاگردان برخاستند.
۵- (در امور سیاسی یا اجتماعی یا نسبت به کسی) موضع خاصی
داشتن، رفتار نمود داشتن، - بودن، - داشتن
to stand opposed to an act
با عملی مخالف بودن
they stood in awe of him
از او حساب میبردند.
she stands first in the class
در کلاس مقام اول را دارد.
the temperature stands at 50 degrees
حرارت ۵۰ درجه است.
۶- (آبگونه) گرد آمدن، انباشته شدن
tears standing in her eyes
در حالی که اشگ در چشمانش جمع شده بود
۷- به اعتبار خود باقی ماندن، معتبر بودن
the law still stands
آن قانون هنوز به قوت خود باقی است.
۸- به صورت نگاشته یا چاپی موجود بودن
the spelling of his name as it stands in the first printing
املای نام او آنطوری که در چاپ اول آمده است.
۹- ایستادگی کردن، مقاومت کردن
to stand firm
سخت ایستادگی کردن
we decided to stand and fight
تصمیم گرفتیم که پایداری کنیم و بجنگیم.
۱۰- متوقف شدن، و ایستادن، باز ایستادن، راکد شدن، ناجنبا شدن،
بی حرکت شدن، ناکنشور بودن
the car stood in the garage for months
اتومبیل ماهها در گاراژ خوابیده بود.
factories and trains stood still
کارخانهها و ترنها از کار ایستادند.
۱۱- (انگلیس) نامزد (مقام) بودن، در انتخابات شرکت کردن
he will stand for election in our district
او در ناحیهی ما نامزد انتخابات خواهد بود.
۱۲- (کشتی ) مسیر معینی پیش گرفتن، عازم شدن، رفتن، رهسپار
شدن
a ship standing out of the harbor
یک کشتی در حال خارج شدن از بندرگاه
۱۳- به پا داشتن، ایستاندن، برخیزاندن
she stood the child on the table
بچه را روی میز ایستاند.
he stood the pencil on its end
مداد را روی ته آن ایستاند.
۱۴- تاب آوردن، سر کردن، چشم ندید کسی را داشتن، تاب تحمل کسی
یا چیزی را داشتن، تحمل کردن، طاقت آوردن
to stand pain
در برابر درد تاب آوردن
I can't stand my new neighbor
تاب تحمل همسایهی جدیدم را ندارم.
how can you stand him?
چطور میتوانی او را تحمل کنی؟
she stood the trip well
مسافرت را خوب تحمل کرد.
۱۵- (محاکمه و غیره) - شدن، مورد ... قرار گرفتن، (کاری را) کردن
he is to stand trial next week
قرار است هفته آینده محاکمه شود.
to stand watch
پاسداری (یا دیده بانی) کردن
۱۶- (در رستوران و غیره) مهمان کردن، پول شخص دیگر را دادن
I will stand you a dinner
شام تو را مهمان میکنم.
he was standing drinks for his friends
پول مشروب دوستانش را میداد.
۱۷- (ارتش) به صف ایستادن
to stand reveille
در صف صبحگاه ایستادن
stand at attention
خبردار ایستادن
۱۸- عمل ایستادن ۱۹- توقف، باز ایستی، ایست، رکود ۲۰- مقاومت،
پایداری، پدآفند، دفاع
Custer's last stand
آخرین پایداری کاستر
۲۱- محل ایستادن، جا، محل
to take one's stand at the rear of the line
در محل خود در آخر صف ایستادن
the beggar's regular stand at the street corner
جای معمولی گدا در کنار خیابان
۲۲- موضع (سیاسی یا عقیدتی)، نهشت، عقیده
to explain one's stand
موضع خود را تشریح کردن
۲۳- سکو، تختگاه، صحنه، عرصه، شاهنشین، جایگاه
a speaker's stand
جایگاه سخنرانی
a bandstand
سکوی گروه نوازندگان
۲۴- جایگاه تماشاچیان، (معمولا جمع) صندلیهای استادیوم یا
ورزشگاه
the stands were filled with thousands of spectators
هزاران تماشاچی صندلیهای ورزشگاه را اشغال کرده بودند.
۲۵- (دادگاه) جایگاه شهود ۲۶- میز خطابه، لکترن، میز قرائت، منبر
۲۷- دکهی مغازه، کیوسک، چرخ طوافی، بساط
a newspaper stand
دکهی روزنامه فروشی
a sandwich stand
دکهی ساندویچ فروشی
۲۸- ایستگاه، محل توقف، ماندگاه
a taxi stand
ایستگاه تاکسی
۲۹- محل کسب (یا کاسبی)، مقر، قرارگاه ۳۰- میز کوچک ۳۱- بیشه،
درختستان
● make a stand
موضع خود را مشخص کردن، موضع گرفتن
● stand a chance
شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن
● stand back
عقب رفتن، عقب ایستادن
● stand by
۱- آماده بودن، حاضر ایستادن ۲- منتظر سوار شدن بودن ۳- کمک
کردن، پشتیبانی کردن ۴- به قول خود وفا کردن، وفادار ماندن ۵-به
سیاست یا خط مشی خود ادامه دادن ۶- شاهد بودن، حضور داشتن ۷-
(رادیو و تلویزیون و غیره) گوش به زنگ بودن، آمادهی عملیا سخن
پراکنی بودن
● stand down
(حقوق - مثلا بعد از دادن شهادت) از جایگاه پایین آمدن
● stand for
۱- نشانهی چیزی بودن، علامت بودن، معنی بخصوص داشتن
this sign "?" stands for questions
این علامت ((؟)) نشانهی پرسش است.
۲- (عامیانه) تحمل کردن، سر کردن
● stand in
۱- (عامیانه - معمولا با: with) روابط حسنه داشتن با ۲- شرکت کردن
در، سهیم بودن
● stand in for
به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن
● stand off
۱- دور نگهداشتن، دور ایستادن، اجازهی نزدیک شدن ندادن ۲-
موافقت نکردن، رضایت ندادن ۳- طفره رفتن ۴- جاخالی دادن، دم
چکدشمن نیامدن، دوری کردن ۵- (کشتی) از کرانه دور شدن
● stand on
۱- منوط بودن به، بستگی داشتن به ۲- اصرار کردن، پایبند تشریفات
(و غیره) بودن ۳- (کشتی) مسیر خود را حفظ کردن، از راه خودخارج
نشدن
● stand out
۱- بیرون زدن، بر قلمبیدن ۲- برجسته بودن ۳- مشخص بودن ۴-
استقامت کردن، تسلیم نشدن ۵- (کشتی) از کرانه دور شدن
● stand over
۱- بالای سر کسی ایستادن یا پرواز کردن ۲- به بعد موکول کردن یا
شدن
● stand up
۱- ایستادن، به پاخاستن، بلند شدن (از جا)، خیزیدن ۲- صادق بودن،
رضایتبخش بودن، پایابودن ۳- منتظر نگاهداشتن، در انتظارگذاشتن
● stand up for
جانبداری کردن از، پشتیبانی کردن، پای چیزی ایستادن
we must stand up for what we believe in
باید پای اعتقادات خود بایستیم.
● stand up to
جلو کسی ایستادن، ایستادگی کردن
● stand up with
عروس یا داماد را مشایعت کردن، ساقدوش بودن
● take the stand
(دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن
stand¯er, n.
|