فارسی یک دو سه
ایران: ۷:۳۶ بعدازظهر
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳

لطفا واژه مورد نظرتان را به انگلیسی یا فارسی تایپ کنید و کلید جستجو را بزنید   
Farsi123
      
    
                    کلیدهای تلفظ      حالات دستوری
thing
thing  (thiŋ)

شنیدن تلفظ
۱- چیز، شی
the most important thing that you must remember
مهمترین چیزی که باید به خاطر داشته باشی
a living thing
یک چیز زنده
put each thing in its own place
هر چیز را در جای خودش بگذار.
diamonds and other expensive things
الماس و سایر چیزهای گران‌قیمت

۲- (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)
how are things?
اوضاع از چه قرار است؟
they accomplished great things
کارهای بزرگی را انجام دادند.
the next thing you must do is to wash the clothes
کار دیگری که باید بکنی شستن لباس‌ها است.
each person must do his own thing
هر کسی باید کار خودش را بکند.

۳- قلم (اقلام)
go over each thing in the list
هر یک از اقلام فهرست را مرور کن.

۴- (معمولا جمع) متعلقات شخصی، لباس، اثاث، اسباب، لوازم، وسایل

my shaving things
لوازم ریش تراشی من
the maidservant gathered her things and left
کلفت اسباب‌های خود را جمع کرد و رفت.
she doesn't have a thing to wear
چیزی (یا لباسی) برای پوشیدن ندارد.
she put on her things and went to the party
لباس‌های خود را پوشید و به مهمانی رفت.

۵- (برای بیان محبت یا همدردی و غیره) تو، شخص
you poor thing!
حیوانکی!
● all things considered
با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب یا شرایط، از هر نظر
all things considered, our progress has been good
در شرایط موجود پیشرفت ما خوب بوده است.
● as things stand
در اوضاع فعلی
● a thing or two
یکی دو چیز مهم، چند چیز قابل ذکر
● be a good thing that
جای شکرش باقی بودن، خوب بودن که
it is a good thing that we brought the umbrella
چه خوب شد که چتر را با خود آوردیم.
● be seeing things
(خودمانی) اشباح و ارواح را دیدن، دچار وهم و خیال بودن
● first things first
الاهم فی الاهم، به ترتیب اهمیت
● have a thing (about something)
(درباره‌ی چیزی) عقده یا وسواس داشتن
she has a thing about flying
درباره‌ی پرواز با هواپیما ترس نامعقول دارد.
● make a thing of something
خیلی بزرگ کردن، دستاویز قرار دادن
I don't want to make a thing of it but you were late again!
نمی‌خواهم خیلی بزرگش کنم ولی شما دوباره تاخیر داشتید!
● the thing
۱- چیز اصلی، عامل اساسی، کار صحیح
the thing to do is to tell him
درستش این است که به او بگویی

۲- مد، باب روز
this winter, short skirts are the thing
در این زمستان دامن کوتاه مد است.
● the thing is
مطلب عمده این است که
● things that go bump in the night
چیزهای عجیب و غریب و ترس آور

thing (1)
thing (1)  (tiŋ)

(کشورهای اسکاندیناوی) پارلمان، مجلس قانون‌گزاری



contact@farsi123.com

© 2004-2020 Farsi123
Version 7.3 DreamHost PHP 8.1