۱- به، به سوی، به طرف، به جهت، به سمت، به صوب، جانب
give the book to Pari
کتاب را به پری بده.
Peyman pointed to me
پیمان به من اشاره کرد.
turn to left
به چپ چرخ بزن.
traveling to Kashan
مسافرت به صوب کاشان
he has gone to school
به مدرسه رفته است.
listen to me!
به من گوش بده!
to rise to fame
به شهرت رسیدن
sentenced to ten years in prison
محکوم به ده سال زندان
ten minutes to six
ده دقیقه به پنج
it wasn't to her taste
به سلیقهی (مطابق سلیقه) او نبود.
۲- بر
he threw his opponent to the ground
حریف خود را بر زمین افکند.
this is preferable to that
این بر آن رجحان دارد.
۳- تا، تاسرحد
he was cold to the bone
تا (مغز) استخوانش سرد بود.
we will fight to the death
تا سر حد مرگ خواهیم جنگید.
from four to six
از چهار تا شش
from 1972 to 1981
از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۱
۴- در، درسوی
a house to the left of ours
خانهای در سمت چپ خانهی ما
Niasar is only an hour's drive to the north
نیاسر فقط در فاصله یکساعته در شمال قرار دارد.
۵- برای، به منظور
his words are an inspiration to all of us
حرفهای او برای همهی ما الهامانگیز است.
they came to dinner
برای شام آمدند.
۶- در معرض، در برابر
open to attack
در معرض حمله
we are open to any kind of suggestion
هرگونه پیشنهاد را پذیرا هستیم.
closed to nonmembers
کسانی که عضو نیستند اجازهی ورود ندارند.
۷- در نظر (من یا شما و غیره)، برای (من و شما و غیره)
it seems good to me
به نظر خوب است.
the ghots that appeard to him
ارواحی که در نظرش ظاهر شدند
it was clear to her that they were not interested
برایش آشکار بود که علاقمند نیستند.
۸- همراه، با، همراه با موسیقی
we danced to the music
همراه با موسیقی رقصیدیم.
۹- برابر با (( ا )) در فارسی، مال
the key to the house
کلید منزل
he is an official translator to the government of Pakistan
او مترجم رسمی دولت پاکستان است.
۱۰- از
superior to others
برتر از دیگران
۱۱- در، در هر
two cupfuls to a gallon
دو فنجان پر در هر گالن
۱۲- زی
... the king comes as guest to you
... شاه زی تو میهمان آید همی
۱۳- با
talk to me!
با من حرف بزن!
۱۴- نشان مصدر فعل: - کردن
to swim
شنا کردن
to be or not to be, that's the question
(شکسپیر) به بودن یا نبودن بحث آنست
to live is sweet
زندگی کردن شیرین است.
it is easy to read this book
خواندن این کتاب آسان است.
tell him if you want to
اگر میخواهی به او بگو.
۱۵- در نزدیکی، در مجاورت، نزدیک، شاهد
we were close to when it happened
وقتی که آن رویداد اتفاق افتاد ما در آن حوالی بودیم.
● fall to one's knees
به زانو درآمدن، زانو زدن
● moderate to high in price
دارای قیمت متوسط و بالا
● to and fro
پس و پیش، عقب و جلو، رفت و برگشتی
● to come to
به هوش آمدن (از بیهوشی)
● to each his own
هر کس بنا به شخصیت و سلیقهی خودش
● to my knowlege
تا آنجا که من میدانم
● to my (or his etc.) surprise
با شگفتی متوجه شدم، در کمال تعجب من
● to tell you the truth
راستش را بخواهی، به راستی
● there is nothing to it
اصلا کاری ندارد، آسان است، مهم نیست
|